استاد: اگر من فقط ناظر سلطان بودم این سخنان بهای زندگیات بود، ولی در این لحظه من معلمم و نه ناظر _ پس این نکته را بیاموز که تو را بهخاطر خط نگه داشتهاند نه اندیشه. شرزین: روز اول قلم را در مرکب فرو بردم و بر کاغذ آوردم، از آن خون بر صفحه جاری شد. پوست کاغذ شکافت؛ خون هزار کس در هر سطر میجوشید. استاد: آه! شرزین: هزار کس که میدانستند جنگ بر سر عقیده نیست، بر سر زور و زن و زر است! طومار شیخ شرزین - بهرام بیضائی ما صبور و خموش بودیم
"رویای رسیدن مسیر رو کشت"
همیشه در من، و انگار در برابرم،
شرزین ,استاد ,خون ,کس ,سر ,هزار ,بر سر ,هزار کس ,کس که ,شرزین هزار ,استاد آه
درباره این سایت